سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست