ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام