شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...