گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست