خواهی که تو را عشق به منزل ببرد
کشتیِ تو را خدا به ساحل ببرد
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
چون صبح، کلید آسمان میدهدت
عطر خوشِ عمر جاودان میدهدت
بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
میخواهی اگر رزق فراوان برسد
از ابر کرم بارش باران برسد
گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است
خود را به غنای طبع آراستن است
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
پیغمبر ما که منجی انسانهاست
این گفتۀ او امید بخشِ جانهاست
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا
روشن چو دل از نور محبت گردد
با مهر قرین، دور ز محنت گردد
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
بینور عبادت، دل ما دل نشود
باران امید و شوق، نازل نشود
آغاز سخن به نام حق باید کرد
هم پیروی از مرام حق باید کرد
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
گر بنده به حق رسید، مولا گردد
وز بندگی ار گریخت، رسوا گردد
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن
باید گلِ سرزمین ادراک شدن
از خاک برآمدن به افلاک شدن
هرکس که دلش به آسمان پیوستهست
از کوچکی دغدغهها وارستهست
گلخندهای که مهر به ماه خدا کند
از پای روز، حلقۀ شب را جدا کند
میجویی اگر رسم جوانمردان را
بشنو ز امام، سیرت آنان را