ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
ای که بر روشنای چهرهٔ خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقامت فراتر از ادراک
گر نگاهی به ما كند زهرا
دردها را دوا كند زهرا
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر