نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
دل بر دو سه دم گرمی بازار مبند
امید به هیچ کس به جز یار مبند
جامی بزن از می طَهور صلوات
فیضی ببر از فیض حضور صلوت
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
خواهی که تو را عشق به منزل ببرد
کشتیِ تو را خدا به ساحل ببرد
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن