میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینهگردانی تو را
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد