پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده