در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
گفتم که: دلت؟ گفت: لبالب ز امید
گفتم: سخنت؟ گفت: شعار توحید
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم