ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم