در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است