در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است