میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد