یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد
راهش به گریه سد کن و، مگذار بگذرد
صفای اشک به دلهای بیشرر ندهند
به شمع تا نکشد شعله، چشم تر ندهند