دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم