دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند