میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
با خودم فکر میکنم اصلاً چرا باید
رباب، با آب، همقافیه باشد؟
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی