پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم