مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟