پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت