میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی