آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست