بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست