سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست