آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست