ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود