سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى