او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری