همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر