رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری