غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری