اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری