چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشّاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست