هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو