خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم