مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست