ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...