سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
این روزها که میگذرد، هر روز
احساس میکنم که کسی در باد...
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست