شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز