تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی