هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
مردم دهند نسبت رویت بر آفتاب
اما ز بخت خود نکند باور آفتاب
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
دلتنگی همیشۀ بابا علی علی!
سردارِ لشکر من تنها علی علی!
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو
خورشید میدمد ز تماشای ماه تو
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
ای آفتاب حُسن به زیباییات سلام
وی آسمان فضل به داناییات سلام