پنج نوبت، فرصت سبز حضورم دادهاند
پنج ساغر باده از دریای نورم دادهاند
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟