چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بر او سلام که شایستۀ سلام است او
که از سلالۀ ابن الرضا، به نام است او
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست