ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
خوش باد نوایی که تواَش نغمهزن آیی!
صد سینه صدف داری اگر در سخن آیی!
ای آنکه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
...هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغیست
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»