سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم
دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم
پرندهها همه در باد، تار و مار شدند
نگاهها همه از اشک، جويبار شدند
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست