شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی