باشد که دلم، راهبری داشته باشد
از عالم بالا، خبری داشته باشد
ای آنکه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
ای روشنی آینه! ای آبروی آب!
اسلام تو حل کرد همه مسئلهها را
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد