حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم
با تو ولی باکی از این لشکر ندارم
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته