سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی
بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم
دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید